شباهنگ

برای صلح عدالت و آزادی

شباهنگ

برای صلح عدالت و آزادی

تولد ما در کدام روز است ؟

دیشب برای رفع خستگی های روزمره روزگار، گلستان شیخ اجل را گشودم در صفحه اول چشمم به این جملات افتاد:
در خبر است از سرور کاینات ومفخرموجودات و رحمت عالمیان وصفوت آدمیان و تتمّه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم : ...
هر گاه یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست  انابت  به امید اجابت بردرگاه حق جل وعلاء بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند ، بازش بخواند باز اعراض کند ، بازش به تضرع و زاری بخواند ،حق سبحانه و تعالی فرماید :
 یا ملایتکی  قد استحییت من عبدی ولیس له غیری فقد غفرت له.
 دعوتش را اجابت کردم و حاجتش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم
      کرم بین و لطف خداوندگار           گنه بنده کرده است و او شرمسار

در حاشیه صفحه با مداد این گفتار رسول اکرم را قبلا اضافه شده بود :
توبه کرده از گناه مانند این است که تازه متولد شده باشد .
با خودم گفتم : به راستی تولد ما در کدام روز است ؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.sayeaftab.blogsky.com

سلام نوشته جالبی بود
توبه خوب خیلی خوب
به من هم سر بزنید خوشحال میشم

سلام سایه
ممنونم ُهمیشه لطف داری.راستی هنوز اون آهنگ تو وبلاگت هست.

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:25 ب.ظ http://shariatti.blogsky.com

"هر عیب که هست از مسلمانی ماست"
وبلاگ حرفهای ناتمام به روز شد.
منتظر همچون همیشه
التماس دعا.....

بابای مینا و مینو پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ب.ظ http://minaminoo.blogfa.com

خوشحالم که دوباره ارتباطی برقرار شد. بیست سالی به عقب برگشتم و خاطراتی از خوابگاه ملاصدرا زنده شد! و دیدم مثل همان زمان که دستت به کارتن کتابهای زیر تختت در خوابگاه میرفت و متعصبانه مطلبی را از جایی می خواندی ( هنوز هم ظاهرا متعصب هستی!!) این وبلاگها فضایی را مثل همان کارتن کتاب زیر تخت در اختیار ما قرار داده است. سالم و سرحال باشی. باز هم به همدیگر سر میزنیم و خاطراتی را برای آینده میسازیم. / قربانت / سعید

سعید بزرگوار
سلام!خوشحال شدم که سر زدی و هم نظر دادی و هم از گذشته یادی کردی .پاسخ این که: اول اینکه اگر بخواهم پاسخ نوشته ات را بدهم مثنوی هفتاد من خواهد شد .اما از اینکه از خودم بنویسم ویا دفاعی کنم هیج خوشم نمی آید.فقط بگویم آن کارتن کتاب هایی که یاد کرده بودی بخشی مفشوی من است وچه می شود کرد هر کس برای خود دلبستگی هایی در مفشوی خود دارد. امروز خیلی چیزها را از دست داده ام اما کتا بها را نگه داشته ام .وبلاگ هایت را خواندم مخصوصا مصراعی از حافظ را که به خط بسیار زیبای خودت نوشته بودی : همایی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی ؟ ای کاش مصرع دوم را هم نوشته بودی که :" دریغ از سایه دولت که بر نا اهل افکندی" !!! .شاید خوب که نگاه کنیم بسیاری از محتویات مفشو های ما هم استخوانی بیش نباشد... اما این که نوشته بودی هنوز هم مثل قدیم متعصّب .. راستش این کلمه متعصب هم معنی منفی می دهد هم مثبت ولی این گونه که ابزار های وبلاگم می گویند حدود دو دقیقه بیشتردر شباهنگ درنگ کرده ای خیلی خوشحال می شدم آنجایی را که فکر می کنی متعصبانه است را با نقد خودت ذکر می کردی تا شاید اصلاح می شد ، فقط : ای دریغا رهزنان بنشسته اند .. دوم اینکه یه کنتوری چیزی رو وبلاگت بذار بابا مفته برا دروغ هم کنتور نمی اندازه نمیبینی من سه تا جور واجور تووبلاگام گذاشتم و شده آفتابه لگن هفت دست .. سوم ؟ اینکه اگر کسی ایراد به من بگیرد که بسیار نامفهوم مینویسی و.. میگم کجاشو دیدی تازه بد خط هم هست.دست آخر اینکه : همای اوج سعادت به دام من افتد ---اگر تورا نظری به وبلاگ من افتد.در اینجا این تشویش در من افتاد که نکند سخنی آزار دهنده گفت باشم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد