36 سال قبل در روز جمعه 14 خرداد 1350 اولین کلاس درس دکتر شریعتی تحت عنوان «تاریخ ادیان» در حسینیه ارشاد آغازشد. حسینیه ارشاد اطلاعیهای به مناسبت برگزاری این کلاسها صادرکرد و هدف خود را از این برنامه توضیح داد.
این کلاسها یکی از مجموعه برنامههایی بود که مسوولان ارشاد تدارک دیده بودند. طی چند ماه رایزنی بنا شده بود فعالیتهای ارشاد به دو دسته تبلیغی و تحقیقی تقسیم شود. بخش تبلیغی در اختیار دکترشریعتی و بخش تحقیقی زیر نظر استاد مطهری اداره شود.
بنا به گفته دکترمیناچی، در جمع تصمیمگیرندگان که اختلاف نظر وجود داشت پس از بحثهای زیاد این توافق حاصل شد که برای برنامههای دکترشریعتی تبلیغات در جراید صورت نگیرد اما در جلسه 16 اسفند ماه سال 49 که به مناسبت ایام تاسوعا مراسم سخنرانی در ارشاد برگزار میشد، اطلاعیه کلاسهای دکتر شریعتی قبل از شروع برنامه خوانده میشود.
این مساله از سوی مرحوم مطهری به عنوان نقض توافق از سوی مسوولان ارشاد تلقی شده و قطع همکاری ایشان با این موسسه را به دنبال میآورد.(1) سال بعد این اطلاعیه در روزنامه «کیهان» نیز به چاپ رسید. اطلاعیه با این جمله آغاز شده بود: «دوران ما، دوره تغییر ارزشها و تزلزل مبانی فکری و اخلاقی قدیم و در نتیجه بریدن نسل جدید از همه پیوندهای گذشته است» و در ادامه دلایل روی آوردن به نگاهی علمی و پژوهشی به مبانی دینی را با توجه به روح زمانه شرح داده بود.
برای این کلاس که هر دو هفته یک بار تشکیل میشد تعداد زیادی قبلا ثبتنام کرده و کارت ورود به کلاس دریافت کردند. حدود چهار هزار نفر ثبتنام کرده بودند. کسانی که کارت نداشتند همان روز ورود کارتشان را از مسوولان مربوطه میگرفتند.
طبق اعلام قبلی کلاس از ساعت 2:30 بعد از ظهر شروع میشد، اما پایان آن معلوم نبود. چون یکی از ویژگیهای شریعتی بینظمی او در سخنرانی بود کمتر دیده میشد که او سروقت کلاسش را شروع کند و در موعد مقرر آن را به پایان برساند، اما دانشجویان وی همواره قبل از شروع ساعت رسمی به کلاس میآمدند و تا پایان میماندند.
جلسه اول برای ورود به کلاس کارت میزدند، اما بعد از آن کنترل برداشته شد و ورود آزاد شد. این اولین بار بود که برنامهای منظم و به صورت ترم دانشگاهی در یک مکان مذهبی برگزار میشد. دکتر شریعتی در هر جلسه سخنرانی میکرد و متن آن به صورت پلیکپی در جلسه بعد به مبلغ 40 ریال به دانشجویان فروخته میشد.
در جلسه اول جمعیت زیادی از دختران و پسران جوان دانشجو یا دانشآموز و سایر اقشار شرکت کرده بودند. کلاسهای تاریخ ادیان در ادامه به دروس اسلامشناسی انجامید. این کلاسها افراد مذهبی را با مکاتب و تفکرات جدید فلسفی غرب آشنا کرده و آنها را به مطالعه افکار جدید تشویق میکرد.
این درحالی بود که محافل مذهبی اساسا به چنین مسائلی نمیپرداختند. کلاسهای تاریخ ادیان در سالن حسینیه ارشاد که مبلمان شده بود برگزار میشد و سخنران پشت تریبون سخن میگفت. محافل سنتی مذهبی این نوع جلسات را برخلاف سنت رایج جلسات مذهبی دانسته و نسبت به آن واکنش نشان دادند.
حضور دختران و پسران جوان در این کلاسها و همچنین حضور خانمها بدون چادر و حجاب سنتی یکی دیگر از موارد اعتراض برخی روحانیان و محافل سنتی بود.
این کلاسها در ادامه برنامه خود وقتی به نقد و بررسی مارکسیسم رسید، از سوی روشنفکران چپ نیز مورد انتقاد شدید قرار گرفت. اسناد چاپ شده از ساواک نشان میدهد مطالب این جلسات به وسیله ماموران ساواک به مقامات بالاتر گزارش شده و نسبت به آن کسب تکلیف میشده است، اما ساواک به جای برخورد مستقیم با این جریان روی اختلافات درون نیروهای موجود متمرکز شده و از آن به نفع خود بهرهبرداری میکرده است.
کلاسهای دکتر شریعتی از سوی محافل و جریانهای مختلف مورد انتقاد گرفت. علاوه بر محافل سنتی که به آداب و رسوم شکلی و نیز نقدهای وی به تفکرات شیعی رایج ایراد میگرفتند، برخی روحانیان مترقی نیز افکار شریعتی را آمیخته با تفکرات مارکسیستی دانسته و موجب انحراف جوانان میدانستند. درحالی که وی از سوی نیروهای سیاسی رادیکال چون مجاهدین و گروههای چپ به عنوان ضدیت با مارکسیسم مورد اعتراض بود این کلاسها تا روزهای آخر فعالیت حسینیه ارشاد ادامه یافت.
روزتامه هم میهن 21 شماره پنج شنبه، 17 خرداد 1386
پینوشت:
1-نشریه داخلی کتابخانه حسینیه ارشاد، مهر1380، صفحات82 -83
به مناسبت سالگرد هجرت و شهادت معلم انقالاب دکتر شریعتی
شریعتی مردی که کلمه بود
پدر مادر ما متهمیم کتابی از دکتر شریعتی
فاطمه فاطمه است از دکتر شریعتی
در گفتوگو با هممیهن
احسان شریعتی از شریعتی میگوید
گفتوگو با دکتر هاشم آغاجری تاریخ به روایت شریعتی
مقاله اختصاصی از دکتر رضا براهنی درباره دکتر علی شریعتی شریعتی، دیدار در زندان
چند نکته در بابِ شریعتیِ نویسنده
متفکری که نویسنده نبود
گفتوگوهای تنهایی
هنر
هبوط در کویر
شریعتی در مکتب مشهد
داستان یک شهر و یک مرد
رضا خجستهرحیمی:علی شریعتی در خراسان زاده شد و در مشهد زندگی کرد؛ شهری که اگرچه نه پایتخت رسمی ایران بود و نه پایتخت مذهبی، نه تهران بود و نه قم، اما چه بسیار چهرهها و جریانات که از خاک کویریاش سیراب شدند و طعام اندیشه و سیاست برگرفتند.
شریعتی و جریانهای سیاسی؛ تاثیرات و تاثرات
ربودن و دزدیدن اشیا و آثار باستانی ملت ها یکی از شیوه های قدیمی و ناجوانمردانه ای است که تاکنون ادامه داشته است و چه بسیار آثار و اشیا باستانی متعلق به میهن ما که در موزه ها و کلکسیون های خارج از ایران قرار دارد.شیوه جدیدی که در همین مقوله اخیرا رواج یافته است مقوله ربودن " ملیت " و" هویت " بزرگان ادب وفرهنگ و هنرایرن زمین است نمونه آن نامگذاری سال مولوی توسط کشور ترکیه ویونسکو و برگزاری مراسمی در ترکیه و چاپ مثنوی به زبان های مختلف ودر جهت انتساب هویتی ترکیه ای دادن به مولوی میباشد، متاسفانه مسولین فرهنگی ما را به حدی سیاست زدگی فرا گرفته که چه بسا در آینده همین مورد نسبت به حکیم توس فردوسی بزرگ هم روی دهد. بعلاوه دراین سالها بواسطه بی توجهی که نسبت به آثار و نوشته های بزرگان ادب فارسی گردیده نسل کنونی فارسی زبان را نسبت به افکار و اندیشه های بزرگان ایران زمین بیگانه ساخته است.در این نوشته به یاد بزرگداشت جلال الدین محمد مولوی با نمونه ای از افکار بزرگ این عارف بزرگ ایرانی آشنا می شویم.
اگر چه عظمت مولانا به زبان او نیست، اما این زبان فارسی است که گنجایش این همه عظمت را دارد .
"مولوی " بدترین ظلم را آن ظلم و ستمی میداند که به نام "حق" و "خدا" انجام شود. یعنی ظالم برای توجیه کارهای خویش از نام خدا و دین استفاده کند و مردمان با ایمان اما ساده دل را وسیله ظلم و ستم خویش سازد . "مولانا" خطاب به این ستمگران می گوید که این مردمان ساده دل روزی بیدار خواهند شد و برسر ظالم فریاد می کشند.
تو به نام حق فریبی مرمرا
تا کنی رسوای شور و شر مرا
نام حقم بست نی آن رای تو
نام حق را دام کردی، وای تو
نام حق بستاند از تو داد من
من به نام حق سپردم جان و تن
در حکایت " آن شخص که به وقت خر گرفتن برای امیر ولایت، خویشتن را هراسان در خانه ای انداخت "، مولانا با زیرکی و شجاعت تمام به انتقاد از حاکمان و امیران خودسر و ستم پیشه می پردازد و ضمن دعوت از جوامع بشری برای نشان دادن شجاعت و نهراسیدن از حاکمان زور گو یی که با وجود بی کفایتی به قدرت رسیده اند توصیه می کند که باید شجاع بود و از ابلیس صفتان و جباران هراسی به دل راه ندهیم.
دراین داستان مولوی با اشاره به اینکه کارگزان حکومت افرادی نادان و نالایق هستند به همین واسطه بر مردم ظلم و جور روا می دارند:
چونکه بی تمییزیان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند
آدمی باش و ز خر گیران مترس
خر نه ای ای عیسی دوران، مترس
تو زچرخ و اختران هم برتری
گر چه بهر مصلحت در آخری
مازندرانی ها برای ایستادگی در برابر عرب، برای خود رهبر انتخاب کردند
دیشب موضوعی را در یکی از کتاب های درسی دوران دانشجویی را مطالعه می کردم عنوان کتاب " روانشناسی اجتماعی" ومطلب مورد تحقیق این بود که چه عواملی در تعیین نوع تفکر ما می توانند دخالت داشته باشند بود، نویسنده به آزمایشی و نتیجه آن به این صورت اشاره کرده بود که: اگر به تعدادی افرادی که مدتی در حالت گرسنگی نگهداشته شده اند تصاویر نامفهومی را نشان داده شود واز آنها پرسیده شود به نظر شما تصویر چه شکلی می باشد بیشتر افراد مورد بحث در پاسخ خود به نام نوعی غذا ویا نان که با موضوع گرسنگی ارتباط دارد اشاره می نمایند.
امروز از خودم می پرسیدم اگر از یک جامعه شناس و یا محقق تاریخ سوال شود که: " مهمترین دغدغه و رنج بشر از آغاز تاریخ تا کنون چه بوده است " چه جوابی خواهد داد ؟ به نظر شما چه پاسخی خواهد بود ؟ بیماری؟ فقرو گرسنگی؟ جهل و نادانی ؟ استعمارو استحمار ( یعنی خر شدن )؟ بی ایمانی و لامذهبی؟...... خیال نکیند با عنوان نمودن این پاسخ ها قصد دارم شما را به سوی پاسخی خاصی گرایش دهم . می توانید چشمهای خود را ببندید و فقط به سوال مطرح شده بیاندیشید که: " مهمترین دغدغه و رنج بشر از آغاز تاریخ تا کنون چه بوده است " . لابد خواهید گفت بستگی دارد که این سوال از چه اشخاصی و در چه موقعیتی پرسیده شود، یعنی مثلا یک فرهنگی جواب خواهد داد جهل و بی دانشی و یا اگر این پرسش را از مراجعان دندانپزشکی بنماییم پاسخ خواهند: " دندان درد"!.نه باز هم گمان نکنید مطلبی که در ابتدای مقاله در باره روانشناسی اجتماعی آوردم ربطی به این موضوع دارد باور کنید قصدم چنین نبوده است.بنابر این باز هم خواهش می کنم در باره پاسخ سوال اندیشه کنید واگر برای شما مقدور میباشد با کلیک در روی نوشته نظرات شما پاسخ خود را اعلام فرمایید که: مهم ترین و اصلی ترین نیازی که بشر از دورن های گذشته تا کنون خواستار آن بوده و امروزه هم همچنان می تواند مهم ترین و اصلی ترین نیاز بشری باشد چیست؟ البته تا پایان همین ماه بنده نظر و دلایل خود را خواهم گفت تا ببینیم تا چه اندازه با نظر و عقیده من موافق هستید.
امروز که داشتم با rss reader اینترنتگردی می کردم چشمم به عکس و مطلبی خورد که بد نیست شما هم ببینید . عکس مربوط میشود به یکی از برندگان جایزه پولیتزر 2007 ، در FEATURE PHOTOGRAPHY . جایزه پولیتزر در این رشته به آقای رنه بایر Renée C. Byer به خاطر به نمایش گذاشتن تلاش یک مادر تنها و پسر 10 ساله مبتلا به سرطانش، اهدا شده است. پسر(Derek ) 10 ساله مبتلا به نوروبلاستوما است و در تصویر مادر و پسر ، پابرهنه در حال طی کردن راهروی بیمارستان قبل از عمل پیوند مغز استخوان دیده میشوند ، عملی که تنها امید این طفل خردسال است.برای دیدن تصوبر بزرگتر روی آن کلیک کنید و توضیحات بیشتر را خودتان در پایین تصاویر مشاهده خواهید کرد.
اما چندروز دیگه " روز معلم" است چه هدیه ای می توانم به معلمین خودمان به استاد های خودمان بدهیم ؟
یادش بخیر.مثل فانوسی در تاریکی بود.مثل قله بلند کوهی در میان تپه ها ، مثل اسب سفید سرکشی وسط یک گله گوسفند، مثل یک مناره زیبا و باشکوه که از وسط خانه ها و زاغه ها و بام های کوتاه و کوچه های تنگ و تاریک ، سر به آسمان و آفتاب کشیده باشد. او ، توی یک عالمه " صفر "، مثل "یک " بود.
کتاب گیاه شناسی نوشته زنده یاد" دکتر علی شریعتی " را خوانده اید ؟ متن بالا قسمتی از این کتاب است که معلم شهید در تجلیل از معلم های خود نوشته است . پس چه هدیه ای بهتر از کتابی است که معلمی بزرگوار در ستایش از معلم خود نوشته باشد ؟...
در کلاس ، مثل خورشیدی بود و بچه ها مثل ستاره ها در پیرامونش ، از اینکه دارد می فهماند و آنها دارند می فهمند لذتی می برد که خوشبخت ترین آدمهای دنیا از آن محرومند . در خانه کوچک و ساده اش ، در وسط کاغذ ها و جزوه ها و دفترچه ها و دفتر ها و نوشته های پراکنده و شلوغش می نشست و صف کتابها ، گرداگردش و احساس می کرد که یک فرمانده بزرگ و نیرومند است که در قلب لشکریانش نشسته و دنیا در زیر فرمان او است . با این همه ، فروتن و مهربان و دوست و رفیق بچه ها....
برای احترامی که به معلمین خودم و آنهایی که نگاه کردن را به من آموخته اند قائل هستم متن کامل" کتاب گیاه شناسی " نوشته "دکتر شریعتی" را به آنها تقدیم می کنم.
از سوی نهاد های فرهنگی بین المللی روز 29 فروردین روز بزرگداشت "آثار تاریخی" نامگذاری شده است.
به راستی سخن گفتن از"میراث فرهنگی" در جهانی که با بحرانی شدید و خشن روبه روست ، بحرانی که کلیت نظام ها و ارزش ها را با تردید روبرو ساخته است و در جهانی که انسان از بی سوادی، فقر، بی عدالتی، بیماری و حاکمیت حکومت های خود کامه و فاسد رنج می برد بسیار بجا و شایسته است."عبدالرضافارسی"
بحران قربانی ساختن طبیعت و منابع طبیعی به بهانه توسعه، اکنون دامنه خود را به قرباتی ساختن میراث های فرهنگی گسترش داده است.این بحران ما را در مورد توسعه و مفهوم آن به تأمل وا می دارد. از دید برخی بی خردان در گذشته و حال " توسعه " تنها از منظر مادی گرایانه تولید و مصرف مطرح می شود. اکنون روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان بیش از پبش متقاعد شده اند که چنین نگرشی به توسعه، یعنی قربانی کردن فرهنگ برای رشد اقتصادی و کمیت به بهای کیفیت، عواقب و پی آمدهای ناگواری در پی خواهد داشت . دست آورد ونتیجه چنین نگرشی تعریفی جدید و جامع تر از میراث بوجود آورد که حاصل دید گاه جامعه شناسان، مردم شناسان و قوم شناسان بود ، در این مفهوم فرهنگ تلفیقی از سازمان های اجتماعی، شیوه های زیست، باورها، دانش های فنی و نمود های فرهنگ های گذشته و حال تعریف شده است . ثبت چشم اندازهایی نظیر شالیزارهای فلی پین و تاکستانهای سنت امیلیون فرانسه حاصل نتایج مثبت چنین تفکری جدید میباشد. در تعریف جدید به میراث طبیعی به اندازه میراث فرهنگی بها داده شده است. لئون پرسویری نویسنده کتاب "کنوانسیون میراث جهانی" می گوید: امروز دیگر گذشته تنها از سنگ ساخته نشده است و "میراث جهانی"، تنها بناهای تاریخی و شگفتی های طبیعی نیستند، اندیشه ها و باورهایی که حافظه جمعی ما را می سازند به همان ادازه اهمیت دارند .... در نگرش جدید " میراث فرهنگی" از مفاهیم قدیمی شاهکار دور می شویم و امروزه افسانه ها، باورها، سنت ها، بنا های تاریخی و شگفتی های طبیعی همه دارای ارزش و اهمیت میباشند."عبدالرضا فارسی"
در همین رابطه چنین بنظر می رسد که ایجاد سد " سیوند" در استان فارس موجب آسیب دیدگی مجموعه ای از آثار تاریخی و طبیعی سرزمین مان را فراهم می سازد و ممکن است تعدادی منابع و آثار تاریخی کشور فدای منافع اقتصادی ایجاد چنین سدی گردد. چقدر خوب است فارغ از هر گونه جهت گیری سیاسی و لجاجت های بی ثمر، مسئولین امور با تشکیل گروههای کارشناسی نسبت به موضوع رسیدگی نمایند و نتیجه گزارش کارشناسان را به اطلاع برسانند و به این نگرانی ها پایان دهند، گرچه حق اعتراض به نظر کارشناسی و درخواست کارشناسی مجدد از اصول قانونی و پذیرفته شده مراجع حقوقی و قضایی میباشد.
دریافت نقشه جهانی مناطق باستانی و میراث جهانی به صورت فایل PDF
منابع بیشتر:
لطفا دکمه Shift را همزمان با کلیک کردن نگاه دارید .
The World Heritage Wall Map 2007 (830 sites)
List of site names (back side)
سد هخامنشی دیده گان در شمال پاسارگاد تخریب شد
فاضلاب و زباله، سد هخامنشی شوشتر را احاطه کرد
کلیسای ایتالیایی های اندیمشک تخریب شد
ستاد اجرایی مسجد جامع تهران مسئول تخریب بنای صفوی شناخته شد
نماد شهری مشهد بدون اطلاع میراث فرهنگی تخریب شد
مدرسه قاجاری توحید رامهرمز به طور کامل تخریب شد
کورههای ۳ هزار ساله پخت سفال هنگام شخمزنی تخریب شدند
بخشی از اثر ملی سرایعجم اهواز تخریب شد
محوطه ۶ هزار ساله بافت تاریخی قم به طور کامل تخریب شد
شهر ۳ هزار ساله “اژدها داشی” با خاکبرداری شرکت گاز تخریب شد
دستور تخریب ۱۳۰ مدرسه تاریخی صادر شد
زورخانه صفوی با حکم دادگستری اردکان تخریب شد
پلکان محوطه مقدس در پاسارگاد تخریب شد
مدرسه تاریخی اسرار تخریب شد
بافت تاریخی مراغه تخریب شد
کتیبه در مسجد جامع نوش آباد تخریب شد
قلعه دختر بناب تخریب شد
تپه پارتی هله بگ در دشت بیستون تخریب شد
تخریب محوطه باستانی قلی درویش از سر گرفته شد
کارخانه «رحیمزاده» نماد دوران صنعتی اصفهان هم تخریب شد
تخریب بانک شاهی به علت گذر مترو ثابت شد
پیشینه معماری ساده زاگرس میانه پیش از غرق شدن، تخریب شد
مسجد ۹۰۰ ساله قدمگاه در تفت تخریب شد
دسته گل تازه شهر داری: بنای تاریخی دفتر کار فرمانفرا تخریب شد
دیوار حمام قاضی اصفهان توسط اهالی محل تخریب شد
در حضور شهردار منطقه ۳ سرای تاریخی مخلص بازار اصفهان تخریب شد
۶۰ درصد غارهای تاریخی کشور در جریان حفاری های غیر مجاز، تخریب شده اند
خانه صدقیانی تبریز، به دلیل اشتباه کارگران شهرداری تخریب شد
کاروانسرای یک صد ساله، یک شبه تخریب شد
بدبختانه نام " عبید زاکانی " که یکی از نوابغ و بزرگان ایران و وجودی تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی " ولتر " در پیش یک مشت مردم هزل پرست یا بیخبر به هرزه درائی و و هزالی شهرت کرده و او را " هجاگو" و " جهنمی " شمرده اند در صورتی که در واقع چنین نیست، نه " عبید" به هجو احدی پرداخته و نه غرض او در مطایبات و رسائل شیرین خود بردن آبروی کسی یا تهدید دیگران برای جلب منفعت و استیفای منظورهای مادی و شخصی بوده است بلکه او مقصود های عالی تر از اینها داشته و شاهباز همت و نظر بلندش در افقهای بالاتر از مد نظر کوتاه بینان معمولی پرواز می کرده است ... مطایبات عبید زاکانی همه نماینده این حس و تدوین آنها از جانب آن منشی زبر دست لطیف طبع بیشتر برای رساندن احوال خراب آن ایام و وقت خوش کردن اندوه دیدگان بوده و گویی عبید در این عمل برای خود و امثال خود تشفی خاطر و تسَلی دلی می جسته است.ُ استاد عباس اقبال آشتیانیُ
( برای اطلاعات بیشتر به کلیات عبید زاکانی با مقدمه استاد عباس اقبال آشتیانی مراجعه نمایید.)
به راستی طنز عبید نمونه بارز واکنش و عکس العمل روحی هشیار و طبع حساس آزاد مردی است در برابر قساوت ها، نابکاریها، بیدادگری ها، بی عفتیها، مردمکشی ها، حق شکنی ها، ریا کاری ها، فسق ها و فسادها و زهد نمایی های حکام زمانه خود می باشد.وبه حق در میابیم که طنز عبید نه تنها هزل نیست بلکه حماسه قومی است که هنگامی در زیر فشار حکومت جابر و استبدادی هیچ وسیله ای برای رفع ظلم و جور و دفع استبداد نیافت ناگزیر به سلاح طنز و کنایه به جنگ وضع موجود میرود . طنز عبید در واقع شمشیر برانی است که در روزگاری تیره و دشوار بر پیکر ظلم و بیداد و دیکتاتوری و استبداد فرود آمده است و زبان مردی شیفته حق و عدالت است تا بدین سلاح انتقام ملت رنجدیده ایران از حکام ایلخانی و جلایری و مظفری بستاند.اینک نمونه ای ازطنز تلخ او:
شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چونست که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند ؟ گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان یاد می آید و نه از پیغمبرشان .
عاقبت کسب علم: معرکه گیری با پسر خود ماجرا می کرد که توهیچ کاری نمی کنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، و سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمی شنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ { به ارث مانده } ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد.
عاقبت ظلم و عدل :در تواریخ مغول آمده است که هلاکوخان چون بغداد را تسخیر کرد،جمعی را که از شمشیر بازمانده بودند،بفرمود تا حاضر کردند.حال هر قومی باز پرسید.چون بر احوال مجموع واقف گشت،گفت که باید صاحبان حرفه را حفظ کرد.ایشان را رخصت داد تا بر سر کارخود رفتند.تجار را مایه فرمود دادند،تا از بهر او بازرگانی کنند.جهودان را فرمود که قومی مظلومند،به جزیه از ایشان قانع شد.مخنثان را به حرم های خود فرستاد.قضات و مشایخ و صوفیان و حاجیان و واعظان و معرفان و گدایان و قلندران و کشتی گیران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود : اینان در آفرینش زیادی هستند و نعمت خدای را حرام می کنند ! حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند و روی زمین را از وجود ایشان پاک کرد. ُعبدالرضافارسیُ
لاجرم نزدیک نود سال پادشاهی در خاندان او باقی ماندو هر روز دولت ایشان در افزایش بود.
ابوسعد بیچاره را چون دغدغه عدالت در خاطر افتاد و خود را به شعار عدل موسوم گردانید،در اندک مدتی دولتش سپری شد و خاندان هلاکوخان و کوشش های او در سر نیت ابوسعید رفت،آری:
چو خیره شود مرد را روزگار / همه آن کند کش نیاید بکار
رحمت بر این بزرگان صاحب توفیق باد که خلق را از تاریکی گمراهی عدالت به نور هدایت ارشاد فرمودند. (اخلاق الاشراف )
اندر معنی قاضی و متعلَقات آن:
القاضی: آن که همه او را نفرین کنند.
نایب القاضی: آن که ایمان ندارد.
الوکیل: آنکه حق را باطل گرداند.
العدل: آن که هرگز راست نگوید.
المیانجی: آن که خدا و خلق از او راضی نباشند.
چشم قاضی: ظرفی که به هیچ پر نشود.
الوخیم: عاقبت او . ( قاضی )
المالک: منتظر او. ( قاضی )
الرشوة: کارساز بیچارگان.
السعید: آن که هرگز روی قاضی نبیند. ( خوش به حال دوست ما سعید نویسنده وبلاگ مفشو! )
طالب الزر: همنشین او.
البهشت:آنچه ( قاضی ) نبیند.
الحلال: آنچه . ( قاضی ) نخورند.
مال الایتام و الاوقاف: آنچه . ( قاضی ) بر خود از همه چیز مباحتر دانند.
الناانصاف: حاکم اوقاف.
الجاهل: دولتیار
العالم: بی دولت
دارالتعطیل: مدرسه
الدانشمند: آنکه عقل معاش ندارد